رونيكارونيكا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

رونيكا فينگيلي

بدون عنوان

سلام به دخمل گلم امروز توي اداره نشسته بودم كه به سرم زد برات خاطراتي از بچگي تا الان كه يك ساله و 5 ماهه شدي بنويسم . عزيز دل مادر 2 فروردين 91 چشم به اين دنيا گشود توي بيمارستان پيامبران تهران همگي ما خيلي خوشحال بوديم كه ايام عيد خوبي خواهيم داشت مادرجان هم اومده بود پيش ما براي مراقبت كردن از من و شما ، مليكا هم قبل از اين كه سال تحويل بشه تمام كارهاي ايام عيد كه مربوط به مدرسه بود رو انجام داده بود كه وقتي تو به دنيا اومدي فقط مراقبت باشه كه متاسفانه دكتر تشخيص داد كه دلبندم با ناله به دنيا اومده كه منظورشون اين بود كه توي خواب ناله ميكردي و همين شد كه من بعد از به دنيا آوردنت تو رو نديدم و منتقلت كردن به بخش NICU كه توي اين بخش رفتن ...
22 تير 1392

چه دخملي دارم من نيامده به اين دنيا داره سلام ميكنه

میوه شیرین قلبم  رونیکاجان نمیدونم تو کی این وبلاگ رو میبینی؟مطالبش رو با دقت و لذت میخونی یا نه؟ اما اینو میدونم که  تمام پست های این وبلاگ رو در نهایت عشق به تو مینویسم و دلم میخواد لحظه های زیبای با تو بودن رو با نوشتن خاطراتمون جاودانه کنیم. به خاطر وجود نازنی نت هزاران هزار بار شکر خدا را میکنیم. خدارا شکر که سلامتی دورباره به دست آوردی دوست داریم تا بی نهایت. ...
22 تير 1392

من از راه دور اومدم بذار بخوابم

به خواب کودکم آرامش، به بيداری اش عافيت، به عشق اش ثبات، به مهرش تداوم، وبه عمرش بركت جاودان عطا کن شكرانه اش با من.... ...                                                                        ...
22 تير 1392

اه راست میگی مادرجان میخواد بیاد

  سلام رونیکا جونم . مامانی امروز برات یه خبر بد داره . هفته دیگه مرخصی مامان تموم میشه و مامان باید برگرده بره اداره .:((  حالا مامان داره غصه تو دخمل خوشگل رو می خوره که چه جوری بزارتت بره. آخه قشنگ مامان تا حالا یه ساعتم ازم دور نبودی . آخه عسلم تو نه بلدی پستونک بخوری غذا هم درست نمی خوری . تو بگو مامان چی کار کنه ؟ دلم داره از غصه تنها گذاشتنت می ترکه  . البته قراره مادرجان بیاد برای نگهداری از تو ولی نمیدونم چی پیش میاد. واي تازه روزيكه من برم سركار بايد واكسن 6ماهگيتم بزني واي ي ي ي ي ...
22 تير 1392